قشنگترين ثانيه ها با دخترم
222 روزگى ايپك
امروز ايپك 222 روزه شد یا بهتره بگم هفت ماه و نه روزه شد،این روزها لثههای ايپك خيلى اذیتش میکنه و همش لثه هاش محكم فشار مى ده و با دهن بسته صدا در مياره، حرف مورد علاقهش ميم هستش و کلمههایی که میگه ام م م ، ما ، هست منو اونگي صدا ميكنه ،خیلی هیجانزده میشه یه مدل خاص خودش تندتند نفس میکشه و بعدش با لبهاش صدا در میاره. همچنان عاشق پتوشه و مى ره زيره پتو و نفسشو حبس مى كنه ، هر كسى براى اولين بار مى بينه تعجب ميكنه و فكر مى كنن داره خفه ميشه، خواب شبش کمی بهتر شده ولی همچنان تا صبح چند بار بیدار میشه. جدیداً قبل از خواب شبش فقط من رو میخواد وحتی اگه از اتاق بیرون برم شروع میکنه به گریه کردن و وقتی بغلش میکنم آروم میشه و چه احساس...
نویسنده :
مامان مارال
14:27
مرواريد كوچولو خوش اومدي
يكم بهمن (در سن 6 ماه و 25 روز ) اولين دندون دخترم جوانه زد
نویسنده :
مامان مارال
11:39
واكسن 6 ماهگى
من چون شنيده بودم واكسن شش ماهگى سخته ترسيدم تنهايى نتونم مواظب شما باشم واسه همين رفتيم پيش مامانم ، طفلكى دورى خيلى سخته دلشون واست يه ذره شده بود شما هم كلى حال كردين و كلى واسشون دل برى كردى عزيزم با اون خندهاى نازت ، 5دي رفتيم مطب دکتر برای چک آپ و واکسن شش ماهگی شما دختر گلمون. وزنت تو پایان شش ماه 7600 گرم، قدت 64سانتی متر و دور سرت هم 44 سانت بود . موقع تزريق خيلى گريه كردى ولى خدا رو شكر حالت بد نشد فقط يه كوچولو تب كردى ، دست مامان گلم و خاله گلى و نرگست هم درد نكنه تا آخر شب نوبتى بغلشون بودى كه مبادا اذيت بشى و گريه كنى اينم جاى واكسنت ...
نویسنده :
مامان مارال
11:53
تولد 6 ماهگيت مبارك
اولين شب يلدا با حضور شما
پاییز تموم شد و زمستون داره جاشو می گیره و امشبم آخرین شب پاییزه و البته با شب های دیگه فرق داره اول اینکه طولانی تر از همه ی شب هاست و دوم اینکه امسال یلدا شما در کنار ماهستى و این شب رو تبدیل به زیباترین و طولانی ترین شب سال کردی عشق مامان یلدات مبارک..... امسال یلدا شور و حال دیگه ای داشت و من و بابائی از بودن شما در کنار مون احساس فوق العاده ای داشتیم واااااقعا خوشحال بودیم که شما فرشته ی کوچولو رو کنارمون داریم اینم میز یلدای ما که درست کردم و حسابی از پا در اومدم... الهی مامان قربون این هندونه ی خوش مزه ی خودش بشه که اینقده شیرینه و خوشگله ...
نویسنده :
مامان مارال
11:51
تولد 5 ماهگيت مبارك
. پارسال این روزها چه حال و هوایی داشتم. هنوز تو شوک حاملگی بودم و باور نینیدار شدن برام سخت بود و امسال نینی پنج ماهه تو بغلم دارم. این روزها خیلی به پارسال همین موقعها فکر میکنم و به نظرم با اینکه حاملگی روزهای سختیه ولی شیرینی خاص خودش رو داره و وقتی تموم میشه تازه آدم فکر میکنه کاش قدر اون روزها رو بیشتر میدونست.خلاصه یک سال گذشت؛ یک سال پر از هیجان همراه با استرس و خوشحالی. ...
نویسنده :
مامان مارال
11:51
اولين محرم
عزيزه دلم خاله نرگست زحمت كشيده بودن و اين لباس خوشگلو واست خريده بودن ،خيلى با مزه شده بودى عزيزم اينم عكس شما با خاله گلى و آقا آريا ...
نویسنده :
مامان مارال
11:50